اول يك ايت الكرسي بخونيد بعد
خوب اينجا ميخوام يكمي درباره خودم بگم تا من ابليس را بيشتر بشناسيد
به ادامه مطلب انتقال داده شد
اين عكس هم مال 7 يا 8 سال قبل هستش
اول يك ايت الكرسي بخونيد بعد
خوب اينجا ميخوام يكمي درباره خودم بگم تا من ابليس را بيشتر بشناسيد
به ادامه مطلب انتقال داده شد
اين عكس هم مال 7 يا 8 سال قبل هستش
سلام خوبيد خوشيد سلامتيد با كلي عكس اومدم پيشتون بتركونمش اين وبلاگ بره برسه به گوگل (البته اگه گوگل قبول كنه پول خوبي بهم بده منم باهاش راه ميام)
پنجشنبه رفته بوديم خونه عليرضا كه مدار الكتريكي درست كنيم كه من در حين وارد شدن به خانه كوهنوردي رو آغاز كردم با انگشت هايم هم عدد 4 رو به افتخار استقلال نشون ميدادم
اينم عكس هاي دوست صميمي ياسين(من دو تا دوست صميمي دارم عليرضا و ياسين)
ساخت الكتروسكوپ(برق نما):سلام در درس علوم معلممون بهمن گفته بود الكتروسكوپ درست كنيم ما هم درست كرديم ولي اين دفعه به جاي پنچ نفر 3 نفري درست كه هادي نبود و هي دستور نميداد
اين مطلب خاطره دو روز هستش
خوبيد خوشيد سلامتيد يكم ورزش كنيد سر حال بشيد تا شايد سر حال بيايد نظر بزاريد
واسه درست كردن پل براي حرفه فن رفتيم خونه عليرضا كه اتفاقاتش به شرح زير مي باشد
ارم تراكتور سازي:وقتي ميرفتيم يك ماشين ديدم كه به شيشه اش ارم تراكتورسازي رو چسبانده منم كه استقلالي يك گلوله برفي زدم به شيشه اش و الفرار بعد تو خونه دوستام بهم گفتم كه اون داشت ماشينشو با دقت ميشست بدبخت شديم منم گفتم از اين به بعد ادم ميشه ارم تراكتور رو به شيشه اش نميزنه
دفاع مقدس و غير مقدس:داشتيم كار ميكرديم كه يكهو ديديم گروه دشمن به گلوله هاي برفي قصد تجاوز به خاك ميهن دارند رفتيم فوري دفاع مقدس كرديم اونقدر برديمشون كه علاوه بر اين كه خاكمون رو گرفتيم و من گفتم الله الله اكبر خرمشهر شهر خون ازاد شد تا نيمه هاي خيابون هم برديمشون كه شد دفاع غير مقدس منم دو بار به صورت ال محمد زدم
بعدش من به بابام كه معاون مدرسه مون هستش زنگ زدم و ازش اجازه گرفتم كه بريم تو كارگاه مدرسه كار كنيم (خونه عليرضا نزديك به مدرسه هستش)اونم گفت كه بريد منم بيام باز كنم
ني ناي ناي:منم وقتايي كه ميديديم هيشكي حرفي نميزنه و ساكته فوري ني ناي ناي ميگفتم
كارگاه:تو كارگاه من به چيزهاي سال قبل درست كرده بودم نگاه كردم و يادي از گذشته كردم بعدش كار رو شروع كرديم كار همچين سختي نبود واسه همين من بعد يك ربع كه خسته شدم دو تا صندلي اوردم تو يكيش نشستم يكيش رو هم گذاشتم جلوي خودم و پايم رو روش دراز كردم و بر كار نظارت كردم
خبري كه همه شاخ دراورد:ديروز وقتي ميخواستيم بريم تو صف معاونمون بهمون گفت كه شما ديروز از همه مدارس با نظم تر بوديد ما اولش فكر كرديم كه منظورش اينه كه شلوغ كرديم بعد يكي پرسيد اقا واقعا ميگيد يا منظورتون چيز ديگه است بعد معلوم شد قضيه جدي هستش مديرمون گفت اينقدر شلوغ كرديد باورتون نميشه بعدش ما رفتيم يك فكري به حال خودمون بكنيم بايد خودمونو اصلاح كنيم يعني چه؟
اين عكس راهپيمايي امروز هستش كه از خاروانا نيوز برداشتم نامرد فقط از جلو ها عكس گرفته ما ها كه پشتشون بوديم عكس نگرفته
سلام به خاطر اينكه حال موجود نيست خاطرات يك هفته رو در يك پست ارسال ميكنم
توضيع شير:اين هفته توضيع شير تو مدرسه مون شروع شد ما هم ميخوريم درس نميخونيم بيست ميگيرم بله اينقدر منفعت داره
ضايع شدن دختر:داشتيم ميرفتيم يك عدد دختر هم داشت از كنارمون رد ميشد كه پاش رو برف ها ليز خورد افتاد زمين ما هم هرهر كركر ترتر پرپر خنديديم
خواب بهاري:داشتيم از عيد نوروز حرف ميزديم كه من گفتم من قراره به خواب بهاري برم و 13 روز حسابي خستگي در كنم
پديده عجيب علمي:من و علي از پشت داشتيم صندلي عليرضا را با پامون به جلو هل ميداديم و ميگفتيم از نظر علمي صندلي خود به خود به حركت در نمياد واقعا عجيبهتو زنگ بعدش هم داشت به ما نگاه ميكرد كه يكدفعه صندليش افتاد و خورد زمين و به خودشم ثابت شد صندليش خود به خود حركت ميكنه
زنگ ورزش:شنبه زنگ سوم ورزش داشتيم اما به خاطر جشني كه تو سالن بود نتونستيم بريم سالن حياط هم كه نميگذاشتند ميگفتن ماشين هستش اما بعد از نيم ساعت اجازه دادند بريم حياط منم بدمينتون رو اورده بودم رفتم تو حياط با دوستان بازي كرديم اين عكس هاي جشن
امروز تو گوگل كلمه خاروانا رو سرچ كردم كه تو سايت اداره اموزش و پرورش جشن تكليف مدرسه خودمون رو ديدم
اوني كه روي زمين نشسته مديرمون هستش
اوني كه قرمز پوشيده هادي دهقانيان هستش
اينم كيكمون هستش
بـــــــه اينم كه گروه سرود خودمون من تو رديف اخر نزديك به ديوار هستم
تعداد صفحات : 9